بانوی مینوی

دعای عظم البلا
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بی رحمی تاکجا؟؟؟

12 آبان 1393 توسط بانوی مینوی

پس از شهادت امام حسين عليه السّلام دشمنان غارتگر براى تاراج آنچه در خيمه‏ ها است هجوم آوردند، نخست به سراغ حسين عليه السّلام آمدند، اسحاق بن حوبه حضرمى، پيراهن آن حضرت را غارت كرد، آن را پوشيد، به بيمارى پيسى مبتلا شد و موهاى بدنش ريخت. روايت شده در پيراهن آن حضرت صد و ده و اندى پارگى بر اثر اصابت تير و شمشير و نيزه وجود داشت.

امام صادق عليه السّلام فرمود: «در بدن حسين عليه السّلام سى و سه جاى اصابت نيزه، و جاى سه و چهار ضربت شمشير بود.»

بحر بن كعب تيمى شلوار آن حضرت را به يغما برد، روايت شده او زمين گير شد، و هر دو پايش بى‏حركت ماند.

اخنس بن مرثد حضرمى، عمامه آن حضرت را ربود، به گفته بعضى جابر بن يزيد اودى (لعنه الله) عمامه آن حضرت را ربود، و آن را بر سرش گذاشت و ديوانه شد.

اسود بن خالد، نعلين آن حضرت را ربود.

بجدل بن سليم كلبى انگشترى امام حسين عليه السّلام را ربود، و در انگشت خود كرد، انگشتش قطع شد و با همان انگشتر جدا گرديد.

وقتى كه مختار روى كار آمد، او را دستگير كرد و دست و پاهايش را قطع كرد، و او را در همان حال كه در خون غوطه‏ ور بود رها نمود تا به هلاكت رسيد.

قيس بن اشعث، قطيفه آن حضرت را كه از جنس خزّ بود ربود، لعنت خدا بر او باد.

زره بتراء آن حضرت را عمر سعد (لعنه اللَّه) به يغما برد، هنگامى كه عمر سعد به دستور مختار، كشته شد، مختار آن زره را به قاتل او ابو عمره بخشيد.

جميع بن خلق اودى شمشير آن حضرت را تاراج كرد، و به قولى مردى از بنى تميم به نام اسود بن حنظله، آن را ربود.

و در روايت ابن سعد آمده: شمشير آن حضرت را فلاقس نهشلى ربود، از محمّد بن زكريا نقل شده كه گفت: آن شمشير پس از ربودن فلاقس، در اختيار دختر حبيب بن بديل قرار گرفت.

اين شمشير غارت شده، ذو الفقار حضرت على عليه السّلام نبود، زيرا ذو الفقار و امثال آن از گنجينه‏ هاى نبوّت و امامت است و در جاى خود محفوظ مى‏باشد، راويان حديث، اين مطالب را كه ذكر نموديم تصديق مى‏ كنند.
غم نامه كربلا / ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف، ص: 154

 2 نظر

مذاکره و مسالمت یا ...

11 آبان 1393 توسط بانوی مینوی

در سوره حج خداوند بزرگ می فرمایند:الَّذِينَ أُخْرِجُواْ مِن دِيَرِهِم بِغَيرْحَقّ‏ إِلَّا أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لهِّدمَتْ صَوَامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَ لَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزِيزٌ(حج40)

الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فىِ الْأَرْضِ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَوةَ وَ أَمَرُواْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْاْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ لِلَّهِ عَقِبَةُ الْأُمُورِ(41)

اقرار به توحيد و يگانگى خدا افتخار است نه گناه، اين اقرار چيزى نبود كه به مشركان حق دهد آنها را از خانه و زندگيشان بيرون كنند.

آرى اگر افراد با ايمان و غيور دست روى دست بگذارند و تماشاچى فعاليتهاى ويرانگرانه طاغوتها و مستكبران و افراد بى ايمان و ستمگر باشند و آنها ميدان را خالى ببينند اثرى از معابد و مراكز عبادت الهى نخواهند گذارد، چرا كه معبدها جاى بيدارى است، و محراب ميدان مبارزه و جنگ است، و مسجد در برابر خود كامگان سنگر است، و اصولا هر گونه دعوت به خدا پرستى بر ضد جبارانى است كه می ‏خواهند مردم همچون خدا آنها را بپرستند! و لذا اگر آنها فرصت پيدا كنند تمام اين مراكز را با خاك يكسان خواهند كرد.

مدافعان خط توحيد تصور نكنند در اين ميدان مبارزه حق و باطل، و در برابر انبوه عظيم دشمنان سر سخت تنها و بدون تكيه‏ گاهند.و از پرتو همين وعده الهى بود كه مدافعان راه خدا در ميدانهاى جنگ با دشمنان با اينكه در بسيارى از صحنه‏ ها از نظر نفرات و ساز و برگ جنگى در اقليت بودند بر آنها پيروز مى شدند، آن چنان پيروزى كه جز از طريق نصرت و يارى الهى قابل تفسير و توجيه نبود.

آنها هرگز پس از پيروزى، همچون خودكامگان و جباران، به عيش و نوش و لهو و لعب نمى‏ پردازند، و در غرور و مستى فرو نمى‏ روند، بلكه پيروزيها و موفقيتها را نردبانى براى ساختن خويش و جامعه قرار مى‏ دهند آنها پس از قدرت يافتن تبديل به يك طاغوت جديد نمى‏ شوند، ارتباطشان با خدا محكم و با خلق خدا نيز مستحكم است چرا كه” صلاة” (نماز) سمبل پيوند با خالق است، و” زكات” رمزى براى پيوند با خلق، و امر به معروف و نهى از منكر پايه‏ هاى اساسى ساختن يك جامعه سالم محسوب مى‏ شود و همين چهار صفت براى معرفى اين افراد كافى است‏.

اين نكته نيز قابل توجه است كه ويران كردن معابد و مساجد، تنها به اين نيست كه با وسائل تخريب به جان آنها بيفتند و آنها را در هم بكوبند، بلكه ممكن است از طرق غير مستقيم وارد شوند و آن قدر سرگرميهاى ناسالم فراهم سازند و يا تبليغات سوء كنند كه توده مردم را از معابد و مساجد، منحرف نمايند و به اين ترتيب آنها را عملا به ويرانه‏اى تبديل كنند.

بنا بر اين آنها كه مى‏گويند: چرا اسلام اجازه داده است كه مسلمانان با توسل به زور و نبرد مسلحانه، مقاصد خود را پيش ببرند؟ چرا با توسل به منطق هدفهاى اسلامى پياده نمى‏ شود؟ پاسخشان از آنچه در بالا گفتيم به خوبى روشن مى‏شود.

آيا در برابر ظالم بيدادگرى كه مردم را به جرم گفتن” لا اله الا اللَّه” از خانه و كاشانه‏شان آواره مى‏ سازد، و هستى آنها را تملك مى‏ كند و پايبند به هيچ قانون و منطقى نيست مى‏ توان با حرف حساب ايستاد؟!.آيا در برابر چنين ديوانگان بى منطق جز با زبان اسلحه مى‏ توان سخن گفت؟.

اين درست به اين مى‏ ماند كه بگويند چرا شما با اسرائيل غاصب بر سر يك‏ ميز نمى‏ نشينيد و مذاكره نمى‏ كنيد؟ همان اسرائيلى كه تمام قوانين بين‏ المللى و اخطارها و تصويبنامه ‏هاى سازمانهاى جهانى را كه مورد اتفاق تمام ملتها است، و تمام قوانين بشرى و دينى را زير پا گذاشته است، آيا چنين كسى منطق و مذاكره مى ‏فهمد؟! اسرائيلى كه هزاران هزار كودك بى گناه و پير زنان و پير مردان و حتى بيماران بيمارستانها در زير بمبهاى آتش‏زايش، قطعه قطعه شده و سوخته‏ اند، كسى است كه بايد از در منطق با او وارد شد؟

همچنين كسانى كه وجود يك معبد و مسجد را كه سبب آگاهى و حركت توده‏هاى مردم است مزاحم منافع نامشروع خود مى‏ بينند و به هر قيمتى بتوانند در هدم و محو آن مى‏ كوشند، اشخاصى هستند كه بايد از طرق مسالمت‏ آميز با آنها وارد بحث شد؟

در بعضى از روايات اسلامى آيات فوق به حضرت مهدى ع و يارانش، يا آل محمد ص به طور عموم تفسير شده است، چنان كه از حديثى از امام باقر ع مى‏ خوانيم كه در تفسير آيه” الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ‏ …” فرمود: اين آيه تا آخر از آن” آل محمد و مهدى و ياران او” است‏

يملكهم اللَّه مشارق الارض و مغاربها، و يظهر الدين، و يميت اللَّه به و باصحابه البدع و الباطل، كما امات الشقاة الحق، حتى لا يرى اين الظلم، و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر:

” خداوند شرق و غرب زمين را در سيطره حكومت آنها قرار مى ‏دهد، آئينش را آشكار مى‏ سازد، و به وسيله مهدى ع و يارانش، بدعت و باطل را نابود مى ‏كند آن چنان كه تبهكاران حق را نابود كرده بودند، و آن چنان مى ‏شود كه بر صفحه زمين، اثرى از ظلم ديده نمى‏ شود (چرا كه) آنها امر به معروف و نهى از منكر مى‏ كنند” «1»

در روضه كافى از آن جناب رسيده كه فرموده:” آيه در حق حسين (ع) جارى شد” «2»

باز در مجمع البيان در ذيل جمله‏” الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ …” از امام ابى جعفر (ع) روايت كرده كه فرمود: در باره مهاجرين نازل شده، ولى مصداق بارزش آل محمد (ع) هستند كه از وطن خود بيرون رانده شدند و همواره در ترس بودند «3».

بعد از پيغمبر امير المؤمنين را از مدينه بكوفه اخراج كردند مثل طلحه و زبير و عائشه و معاويه كه جنگ جمل و صفّين واقع شد، و مثل حضرت مجتبى را از كوفه خوارج از اصحابش خارج كردند بمدائن و بالاخره بمدينه، و مثل سيد الشهداء كه در مدينه تصميم قتل او را داشتند فرار كرد بمكّه در آنجا تصميم گرفتند ،فرار كرد بطرف كوفه كه يكى از اسامى او غريب الاوطان شد، و حضرت سجّاد را بشام بردند، موسى بن جعفر را ببصره و بغداد، حضرت رضا را بخراسان، حضرت جواد را ببغداد، حضرت هادى و عسكرى را بسامرّاء، و حضرت بقية اللَّه را بغيب تا زمان ظهور. و همچنين علماء شيعه را از مراكز آنها حتى عصر حاضر بزرگان علماء شيعه را از اعتاب عاليات اخراج كردند. «4»

(وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ‏). البته خداوند يارى مى ‏فرمايد هر كه دين خدا را يارى كند در هر عصر و زمانى حتّى بظهور حضرت بقية اللَّه انتقام از اعداء انبياء و ابناء انبياء و مقتول بكربلا خواهد كشيد:

«اين الطالب بذحول الانبياء و ابناءالانبياء، اين الطالب بدم المقتول بكربلا»

و آیه (42سوره حج) ” وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ‏ … فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ” اين آيه تسليت رسول خدا (ص) است.

طبق روایات سه آیه مذکور با واقعه کربلا و شهادت امام حسین و عرض تسلیت به محضر مبارک جدشان سازگاری دارد. و هدف های اصلی قیام حضرت را هم بیان می دارد ازجمله اینکه اسلام در معرض نابودی بودوبرپایی نماز و امر به معروف و نهی از منکرکه این اهداف با مذاکره و مسالمت به دست نمی آمد.

______________________________

1- تفسير على بن ابراهيم (مطابق نقل تفسير نور الثقلين جلد 3 صفحه 506).

2- روضه كافى.

3- مجمع البيان، ج 7، ص 87.

4- اطيب البيان في تفسير القرآن ج‏9 307 و 308

 1 نظر

باز باران با محرم

06 آبان 1393 توسط بانوی مینوی

گریه بر امام حسین گناه یا عبادت؟؟

با توجه به آیه 29 سوره دخان: فَمَا بَكَتْ عَلَيهمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كاَنُواْ مُنظَرِينَ.( نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين، و نه به هنگام نزول بلا به آنها مهلتى داده شد"!)

در این آیه خداوند خواسته است در كوچك كردن قوم فرعون سخت مبالغه كند، زيرا عرب هر گاه بخواهد از عظمت مصيبت زده سخن بگويد، مي گويد:آسمان و زمين در مرگ او گريستند، و يا ماه و خورشيد در مرگش تاريك شدند. كنايه از اين است كه اينان در زمين عمل صالحى نداشتند كه به آسمان بالا برده شود. (ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن   ؛ج‏22  ؛ 304)

از ابن عبّاس روايت شده كه از او درباره اين آيه پرسيده گفتند: آيا آسمان و زمين بر كسى مي گريند؟ در پاسخ گفت: آرى جايگاه‏ نمازش در زمين، و قسمتى از آسمان كه عملش از آنجا بالا مي رود بر او مي گريند). تفسير ابن عبّاس ص 308)

بعضى نيز گفته‏ اند: گريه آسمان و زمين يك گريه حقيقى است كه به صورت نوعى دگرگونى و سرخى مخصوص (علاوه بر سرخى هميشگى به هنگام طلوع و غروب) خودنمايى مى‏ كند.

چنان كه در روايتى  در مجمع البیان مى‏ خوانيم:

لما قتل الحسين بن على بن ابى طالب (ع) بكت السماء عليه و بكائها حمرة اطرافها:

“ هنگامى كه حسين بن على “علیه السلام"شهيد شد آسمان بر او گريه كرد، و گريه او سرخى مخصوصى بود كه در اطراف آسمان نمايان شد"!.

در روايت ديگرى از امام صادق ع مى‏ خوانيم:

بكت السماء على يحيى بن زكريا، و على الحسين بن على (عليهما السلام) اربعين صباحا، و لم تبك الا عليهما، قلت و ما بكائها قالت كانت تطلع حمراء و تغيب حمراء:

“آسمان بر يحيى بن زكريا (كه از سوى طاغوت زمان خود به طرز بسيار رقت‏بارى شهيد شد) و بر حسين بن على ع چهل روز گريه كرد، و بر ديگرى جز آن دو گريه نكرده است، راوى مى‏ گويد: سؤال كردم گريه آسمان چه بود؟ فرمود:

به هنگام طلوع و غروب سرخى مخصوصى در آسمان ظاهر مى‏ شد”.

اما در حديثى كه از پيامبر ص نقل شده مى‏ خوانيم:

ما من مؤمن الا و له باب يصعد منه عمله و باب ينزل منه رزقه فاذا مات بكيا عليه:

” هيچ مؤمنى نيست مگر اينكه درى در آسمان دارد كه عملش از آن بالا مى‏ رود، و درى كه روزيش از آن نازل مى‏ شود، هنگامى كه مى‏ ميرد اين دو در بر او گريه مى‏ كنند"! (مجمع البيان” جلد 9 صفحه 65)

آرى براى مرگ” تبهكاران"” نه چشم فلك گريان” ونه خاطر خورشيد پژمان” گشت آنها موجودات خبيثى بودند كه گويى هيچ ارتباطى با عالم هستى و جهان بشريت نداشته ‏اند، هنگامى كه اين بيگانگان از عالم طرد شدند كسى جاى خالى آنها را احساس نكرد، نه در صحنه زمين، نه بر پهنه آسمان، و نه در اعماق قلوب انسانها، و به همين دليل هيچكس قطره اشكى بر مرگ آنهافرو نريخت. تفسير نمونه   ج‏21   180

اما برای جای خالی پاک ترین و بهترین خلق خدا و نور جهان همه ی هستی گریست وخون گریه کرد .پس این آیه اشاره دارد به این که گریه بر ابا عبدالله نه تنها به گفته ی وهابی ها گناه نیست که عبادت است و دوم اینکه گریه ما برای مصیبت های عظیمی است که بر حضرت وارد شد نه به خاطر برد و باخت و…

بر پا شده حسینیه ی گریه ها بیا                                            بر روی چشم های پر از اشک ما بیا

شال عزای تو به عزایم نشانده است                                        وقت عزایمان شده صاحب عزا بیا

(یا صاحب الزمان ادرکنی )

 1 نظر
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

بانوی مینوی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • نصایح خوبان
  • ماه رمضان
  • بازیهای رایانه ای
  • شهادت امام جعفر صادق
  • عیدغدیر
  • مباهله
  • محرم
    • محرم
  • هدف قیام امام حسین (ع) در آیات و روایات
    • گریه بر امام حسین(ع)
    • غارت وسایل امام حسین
  • کلیسای حافر
  • حماسه عاشورا- کارکرهای رسانه های اجتماعی در گسترش فرهنگ عاشورا
  • پژوهش
  • پیامبر اکرم "صلی الله علیه و آله"
  • مهدویت
  • عمومی
  • خزان العلم
  • نماز
  • شهدا-دفاع مقدس
  • میلاد و مدح ائمه
  • #شاگرد مکتب امام صادق
  • حضرت زهرا(س)
  • مشاوره تربیتی
  • خلاقیت وپرورش فرزند

Random photo

810 Hadis 637_3.jpg

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
مهدویت امام زمان (عج)
حدیث موضوعی
آیه قرآن تصادفی
دانشنامه عاشورا
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس