در سوره حج خداوند بزرگ می فرمایند:الَّذِينَ أُخْرِجُواْ مِن دِيَرِهِم بِغَيرْحَقّ إِلَّا أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لهِّدمَتْ صَوَامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَ لَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزِيزٌ(حج40)
الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فىِ الْأَرْضِ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَوةَ وَ أَمَرُواْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْاْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ لِلَّهِ عَقِبَةُ الْأُمُورِ(41)
اقرار به توحيد و يگانگى خدا افتخار است نه گناه، اين اقرار چيزى نبود كه به مشركان حق دهد آنها را از خانه و زندگيشان بيرون كنند.
آرى اگر افراد با ايمان و غيور دست روى دست بگذارند و تماشاچى فعاليتهاى ويرانگرانه طاغوتها و مستكبران و افراد بى ايمان و ستمگر باشند و آنها ميدان را خالى ببينند اثرى از معابد و مراكز عبادت الهى نخواهند گذارد، چرا كه معبدها جاى بيدارى است، و محراب ميدان مبارزه و جنگ است، و مسجد در برابر خود كامگان سنگر است، و اصولا هر گونه دعوت به خدا پرستى بر ضد جبارانى است كه می خواهند مردم همچون خدا آنها را بپرستند! و لذا اگر آنها فرصت پيدا كنند تمام اين مراكز را با خاك يكسان خواهند كرد.
مدافعان خط توحيد تصور نكنند در اين ميدان مبارزه حق و باطل، و در برابر انبوه عظيم دشمنان سر سخت تنها و بدون تكيه گاهند.و از پرتو همين وعده الهى بود كه مدافعان راه خدا در ميدانهاى جنگ با دشمنان با اينكه در بسيارى از صحنه ها از نظر نفرات و ساز و برگ جنگى در اقليت بودند بر آنها پيروز مى شدند، آن چنان پيروزى كه جز از طريق نصرت و يارى الهى قابل تفسير و توجيه نبود.
آنها هرگز پس از پيروزى، همچون خودكامگان و جباران، به عيش و نوش و لهو و لعب نمى پردازند، و در غرور و مستى فرو نمى روند، بلكه پيروزيها و موفقيتها را نردبانى براى ساختن خويش و جامعه قرار مى دهند آنها پس از قدرت يافتن تبديل به يك طاغوت جديد نمى شوند، ارتباطشان با خدا محكم و با خلق خدا نيز مستحكم است چرا كه” صلاة” (نماز) سمبل پيوند با خالق است، و” زكات” رمزى براى پيوند با خلق، و امر به معروف و نهى از منكر پايه هاى اساسى ساختن يك جامعه سالم محسوب مى شود و همين چهار صفت براى معرفى اين افراد كافى است.
اين نكته نيز قابل توجه است كه ويران كردن معابد و مساجد، تنها به اين نيست كه با وسائل تخريب به جان آنها بيفتند و آنها را در هم بكوبند، بلكه ممكن است از طرق غير مستقيم وارد شوند و آن قدر سرگرميهاى ناسالم فراهم سازند و يا تبليغات سوء كنند كه توده مردم را از معابد و مساجد، منحرف نمايند و به اين ترتيب آنها را عملا به ويرانهاى تبديل كنند.
بنا بر اين آنها كه مىگويند: چرا اسلام اجازه داده است كه مسلمانان با توسل به زور و نبرد مسلحانه، مقاصد خود را پيش ببرند؟ چرا با توسل به منطق هدفهاى اسلامى پياده نمى شود؟ پاسخشان از آنچه در بالا گفتيم به خوبى روشن مىشود.
آيا در برابر ظالم بيدادگرى كه مردم را به جرم گفتن” لا اله الا اللَّه” از خانه و كاشانهشان آواره مى سازد، و هستى آنها را تملك مى كند و پايبند به هيچ قانون و منطقى نيست مى توان با حرف حساب ايستاد؟!.آيا در برابر چنين ديوانگان بى منطق جز با زبان اسلحه مى توان سخن گفت؟.
اين درست به اين مى ماند كه بگويند چرا شما با اسرائيل غاصب بر سر يك ميز نمى نشينيد و مذاكره نمى كنيد؟ همان اسرائيلى كه تمام قوانين بين المللى و اخطارها و تصويبنامه هاى سازمانهاى جهانى را كه مورد اتفاق تمام ملتها است، و تمام قوانين بشرى و دينى را زير پا گذاشته است، آيا چنين كسى منطق و مذاكره مى فهمد؟! اسرائيلى كه هزاران هزار كودك بى گناه و پير زنان و پير مردان و حتى بيماران بيمارستانها در زير بمبهاى آتشزايش، قطعه قطعه شده و سوخته اند، كسى است كه بايد از در منطق با او وارد شد؟
همچنين كسانى كه وجود يك معبد و مسجد را كه سبب آگاهى و حركت تودههاى مردم است مزاحم منافع نامشروع خود مى بينند و به هر قيمتى بتوانند در هدم و محو آن مى كوشند، اشخاصى هستند كه بايد از طرق مسالمت آميز با آنها وارد بحث شد؟
در بعضى از روايات اسلامى آيات فوق به حضرت مهدى ع و يارانش، يا آل محمد ص به طور عموم تفسير شده است، چنان كه از حديثى از امام باقر ع مى خوانيم كه در تفسير آيه” الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ …” فرمود: اين آيه تا آخر از آن” آل محمد و مهدى و ياران او” است
يملكهم اللَّه مشارق الارض و مغاربها، و يظهر الدين، و يميت اللَّه به و باصحابه البدع و الباطل، كما امات الشقاة الحق، حتى لا يرى اين الظلم، و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر:
” خداوند شرق و غرب زمين را در سيطره حكومت آنها قرار مى دهد، آئينش را آشكار مى سازد، و به وسيله مهدى ع و يارانش، بدعت و باطل را نابود مى كند آن چنان كه تبهكاران حق را نابود كرده بودند، و آن چنان مى شود كه بر صفحه زمين، اثرى از ظلم ديده نمى شود (چرا كه) آنها امر به معروف و نهى از منكر مى كنند” «1»
در روضه كافى از آن جناب رسيده كه فرموده:” آيه در حق حسين (ع) جارى شد” «2»
باز در مجمع البيان در ذيل جمله” الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ …” از امام ابى جعفر (ع) روايت كرده كه فرمود: در باره مهاجرين نازل شده، ولى مصداق بارزش آل محمد (ع) هستند كه از وطن خود بيرون رانده شدند و همواره در ترس بودند «3».
بعد از پيغمبر امير المؤمنين را از مدينه بكوفه اخراج كردند مثل طلحه و زبير و عائشه و معاويه كه جنگ جمل و صفّين واقع شد، و مثل حضرت مجتبى را از كوفه خوارج از اصحابش خارج كردند بمدائن و بالاخره بمدينه، و مثل سيد الشهداء كه در مدينه تصميم قتل او را داشتند فرار كرد بمكّه در آنجا تصميم گرفتند ،فرار كرد بطرف كوفه كه يكى از اسامى او غريب الاوطان شد، و حضرت سجّاد را بشام بردند، موسى بن جعفر را ببصره و بغداد، حضرت رضا را بخراسان، حضرت جواد را ببغداد، حضرت هادى و عسكرى را بسامرّاء، و حضرت بقية اللَّه را بغيب تا زمان ظهور. و همچنين علماء شيعه را از مراكز آنها حتى عصر حاضر بزرگان علماء شيعه را از اعتاب عاليات اخراج كردند. «4»
(وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ). البته خداوند يارى مى فرمايد هر كه دين خدا را يارى كند در هر عصر و زمانى حتّى بظهور حضرت بقية اللَّه انتقام از اعداء انبياء و ابناء انبياء و مقتول بكربلا خواهد كشيد:
«اين الطالب بذحول الانبياء و ابناءالانبياء، اين الطالب بدم المقتول بكربلا»
و آیه (42سوره حج) ” وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ … فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ” اين آيه تسليت رسول خدا (ص) است.
طبق روایات سه آیه مذکور با واقعه کربلا و شهادت امام حسین و عرض تسلیت به محضر مبارک جدشان سازگاری دارد. و هدف های اصلی قیام حضرت را هم بیان می دارد ازجمله اینکه اسلام در معرض نابودی بودوبرپایی نماز و امر به معروف و نهی از منکرکه این اهداف با مذاکره و مسالمت به دست نمی آمد.
______________________________
1- تفسير على بن ابراهيم (مطابق نقل تفسير نور الثقلين جلد 3 صفحه 506).
2- روضه كافى.
3- مجمع البيان، ج 7، ص 87.
4- اطيب البيان في تفسير القرآن ج9 307 و 308