بانوی مینوی

دعای عظم البلا
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

تهاجم خاموش

01 آذر 1393 توسط بانوی مینوی

بدون شک ارایه تصویر های مستهجن و مبتذل از طریق ماهواره و نمایش آن ها یکی از عوامل گسترش بی بندوباری و به فساد کشاندن جوانان است .انسان هایی که در این برنامه ها نقش بازی می کنند بر خلاف فرهنگ و آموزه های عاشورایی ما عمل کرده و تن به هر پستی و دنائتی می دهند، آن ها با انجام کارهای زشت و  حقیر عزت و کرامت انسانی را لکه دار می کنند. در حالی که در آموزه های اسلامی و عاشورایی ما ذلت نفس و زبونی تحریم شده است.امام حسین “علیه السلام ” مرگ با عزت را بهتر از زندگی با ذلت می دانستند و می فرمودند:

“ مَوْتٌ‏ فِي‏ عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَيَاةٍ فِي ذُلٍّ.1

قرآن کریم درباره خطر اشاعه زشتی ها در جامعه اسلامی هشدارمی دهد ومی فرماید : إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ‏ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. 2کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مردم با ایمان شیوع یابد،عذاب دردناکی برای آن ها در دنیا و آخرت است وخداوند می داند و شما نمی دانید.

در واقع از دیدگاه و منطق قرآن،باز گو کردن زشتی ها وارایه وترویج آنها،نهی شده است؛زیرا موجب آشکار سازی زشتی ها و بر ملا شدن آن ها می شود.

لذت ومنفعت طلبی دو دشمن اصلی عزت هستند که همواره خاموش عمل می کنند و اگر با بینشی عمیق به شبکه های ماهواره ای نگاه کنیم

ادامه »

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

دشمن آشکار

29 آبان 1393 توسط بانوی مینوی

شخصیت دادن به افراد با ایمان و فداکار در راه خدا و دین ، پیام عاشورا است؛ که از رفتار حسین بن علی “علیه السلام"آموخته می شود. امام حسین “علیه السلام"در روز عاشورا ،به یاران خویش عزت بخشیدند ، آنان را با وفاترین یاران حق نامیدند ؛خود را به بالین یکا یک یاران شهیدش می رساندند و سر آنان را به دامن می گرفتند،بین آن ها تفاوت قائل نمی شد ند.1

یکجا رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت                                                            در دین ما سیه نکند فرق با سفید

جامعه ای که وارث فرهنگ جهاد و شهادت است ؛ باید برای انسان ها حرمتی عظیم قائل باشد تا این خط خدایی ، همواره پر جاذبه و دوست داشتنی بماند که خداوند خود فرمودند: و لقد كرمنا بني آدم و حملنا هم في البر و البحر و رزقناهم من الطّيبات و فضّلنا هم علي كثيرٍ ممّن خلقنا تفضيلا2؛ فرزندان آدم را حقيقتاً گرامي داشتيم و آنان را در خشكي و دريا بر نشانديم و از چيزهاي پاك به ايشان روزي داديم و بر بسياري از آفريده هاي خود، آنان را به گونه اي برجسته برتري داديم .

اماعصری که در آن قرار داریم،عصر ارتباطات و عصر سلطه پدیده رسانه بر زندگی انسان هاست.بی گمان برنامه های رادیویی و تلویزیونی ، ماهواره ها ، اینترنت و شبکه های اجتماعی موفق شده اند ،افکار و عقاید انسان های بی شماری را دستخوش تغییر سازند و فرهنگ های ضد دینی وفضای فرهنگی غرب ، درتمام صحنه های زندگی فردی و اجتماعی انسان ها نمود پیدا کرده است. اغلب این رسانه ها نه تنها کارکردی در گسترش فرهنگ عاشورا نداشته اند که باعث تضعیف آن شده اند.

استعمار گران برای آن که سرنوشت یک ملت را به دست بگیرند از ابزار و شیوه های گوناگون،به ویژه برنامه های به ظاهر جذاب ماهواره ای،فرهنگ بومی را تضعیف وفرهنگ خویش راترویج می کنند.بدین ترتیب،مردم کشورهای مورد تهاجم،از فرهنگ خویش فاصله گرفته،با آن بیگانه شده وبه فرهنگ بیگانه واستعماری روی می آورند. اغلب برنامه های ماهواره ای کرامت انسانی را لگد مال می کنند و با تبعیض های نژادی فرهنگ عاشورایی مارا مورد هجمه قرار می دهند. وظیفه دوستداران ائمه و عاشوراییان برخورد با این برنامه ها و تحریم و بیرون راندن آنان از زندگی است.چرا که امام رضا"علیه السلام” می فرمایند:آن کس که گناه را نشر دهد،رانده است وآن کسی که گناه را پنهان می دارد،مشمول آمرزش الهی است.3

پس بیاییم با دور ی از برنامه های مستهجن و غیر اسلامی مشمول آمرزش الهی شویم.

1-محدثی، جواد، پیام های عاشورا، ص63

2- اسراء (17) /70.

3- صحيفة الإمام الرضا عليه السلام ، ترجمه حجازى، ص9

 3 نظر

حکایت آفتاب

29 آبان 1393 توسط بانوی مینوی

دشمن که همواره اشاعه فرهنگ دینی و اعتقاد به خداوند و معنویات را مانع اصلی هدف های خود می بیند،برای کم رنگ کردن این اعتقادات،با ایجاد خلل دراعتقادات قشر جوان،در به انحراف کشاندن و بی

هویت کردن آنان می کوشد .
بیشتر شبکه های اجتماعی همچون واتس آپ ، وایبر و  لاین و …  با هدف ها و ترفند های  گوناگون،در هجوم به مبانی دینی به طور جدی اشتراک دارند و هرکدام با ماموریتی خاص به مقابله با اسلام  و نابودی جوانان عاشورایی کشور برخاسته اند.

در حالی که یکی از درس های عاشورا  که از جوان کربلا یعنی جناب علی اکبر (ع) می توان گرفت ، رجز خوانی ایشان در میدان نبرد بود . ایشان ضمن معرفی خود  از حکومت نا پاک زاده بر مسلمانان انتقاد کرده و فرمودند: تاللّه لا يحكم‏ فينا ابن الدّعي‏1 و تن سپردن به حکومت آنان را ننگ برای خود می دانستند. 

جوانان باید توجه داشته باشند فریب شبکه های دروغین را نخورده ودر موارد خلاف اسلامی ابراز تنفر از آن ها داشته باشند،و وقت و زندگی خود را صرف فرهنگ ابتذال نکنند، تا همچون آفتاب گرمابخش محفل تشیع باشند.

رسول گرامی اسلام حضرت محمد(ص)فرمودند:« كَيْفَ‏ بِكُمْ‏ إِذَا رَأَيْتُمُ‏ الْمَعْرُوفَ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً؟!».2چه می شود شما را آن گاه که ناپسند را پسندیده می شمارید و بد را خوب می بینید.

1- وقعة الطف ،     [علي بن الحسين الاكبر]، ص  241

2- الكافي (ط - الإسلامية)    ،  ج‏5  ،باب الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر ،  ص  55

 1 نظر

کلیسای حافر

14 آبان 1393 توسط بانوی مینوی

اعتراض سفير روم به يزيد و شهادت او

از امام سجّاد عليه السّلام نقل شده فرمود: هنگامى كه سر مقدّس امام حسين عليه السّلام را نزد يزيد آوردند، او آن سر را در پيش روى خود مى‏ نهاد و شراب مى‏ خورد، روزى سفير شاه روم در مجلس يزيد شركت كرد، او از بزرگان و شخصيتهاى كشور روم بود، به يزيد گفت: «اى پادشاه عرب اين سر از آن كيست؟» يزيد: تو را به اين سر چه كار؟

سفير روم: من وقتى كه به كشورمان روم بازگشتم، شاه روم از هر چيزى كه ديده‏ام مى ‏پرسد، دوست دارم ماجراى اين سر و صاحبش را بدانم و به اطّلاع برسانم، تا او نيز در شادى تو شريك شود.

يزيد: مادرش فاطمه دختر رسول خدا است.

سفير روم كه مسيحى بود، به يزيد رو كرد و گفت: نفرين بر تو و دين تو، من دينى بهتر از دين تو دارم، پدر من از نواده‏ هاى حضرت داوود عليه السّلام است و بين من و حضرت داوود عليه السّلام پدران بسيار واسطه هستند، در عين حال مسيحيان مرا احترام و تجليل مى‏كنند، و خاك پاهايم را به عنوان تبرّك‏جويى از من كه از نواده‏ هاى داوود عليه السّلام هستم برمى‏ دارند، ولى شما پسر دختر پيامبرتان را كه بين آنها تنها يك واسطه، آن هم مادرشان است مى‏ كشيد، اين دين شما چه دينى است؟

سپس گفت: آيا داستان كليساى حافر را شنيده‏ اى؟

يزيد: نه، بگو تا بشنوم.

سفير روم: «بين عمّان [بندرى در كنار درياى يمن و هند] و چين، دريايى وجود دارد كه طول مسير آن در شش ماه [با وسائل آن عصر] پيموده مى‏ شود، در ميان اين دريا تنها يك شهر در وسط آن به مساحت هشتاد فرسخ در هشتاد فرسخ وجود دارد، در سراسر زمين، شهرى بزرگتر از اين شهر نيست، كافور و ياقوت از اين شهر صادر مى‏ شود، درختهايش از عود و عنبر است، اين شهر در اختيار مسيحيان است، و هيچ يك از پادشاهان- جز مسيحيان- ملكى در آنجا ندارند، در اين شهر كليساهاى بسيار وجود دارد كه بزرگترين آنها «كليساى حافر» مى‏ باشد، در محراب اين كليسا حقّه طلا آويزان شده، در ميان آن حقّه سمى (ناخنى) وجود دارد كه مى‏گويند: سم الاغ حضرت عيسى عليه السّلام پيامبرشان است كه بر آن سوار مى‏ شده است، اطراف آن حقّه را با طلا و ابريشم آراسته‏اند، در هر سال جمعيّت بسيار از مسيحيان به زيارت آن مى‏ آيند، و به گرد آن طواف مى‏ كنند، آن را مى‏ بوسند، و در كنار آن، نيازهاى خود را از درگاه خدا مى‏ طلبند.

اين برنامه هميشگى مسيحيان نسبت به ناخن الاغى است كه گمان مى‏ كنند ناخن الاغ حضرت عيسى عليه السّلام پيامبرشان است كه بر آن سوار مى‏ شده، امّا شما پسر دختر پيامبرتان را مى‏ كشيد، خداوند شما و دينتان را مبارك نكند.» يزيد خشمگين شد و به مأموران جلّادش گفت: «اين نصرانى را بكشيد، تا مبادا در كشورش مرا رسوا كند.» وقتى كه سفير روم احساس خطر كرد، به يزيد گفت: «آيا مى‏ خواهى مرا بكشى؟»

يزيد: آرى.سفير روم: بدان كه من شب گذشته پيامبر شما را در خواب ديدم به من فرمود:

«يا نصرانىّ انت من اهل الجنّة »

، اى نصرانى تو از اهل بهشت هستى.» از سخن پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله و سلم تعجّب كردم، و اكنون گواهى مى‏ دهم كه معبودى جز خداى يكتا و بى‏ همتا نيست، و همانا محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم رسول خدا است. در اين هنگام آن سفير تازه مسلمان از جاى خود جست و سر مقدّس امام حسين عليه السّلام را برداشت و به سينه اش چسبانيد، آن را مى‏ بوسيد و گريه مى‏ كرد، تا اينكه [يزيد دستور داد او را بكشند و] كشته شد و به اين ترتيب به شهادت رسيد.

غم نامه كربلا / ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف، ص: 211

 1 نظر

بی رحمی تاکجا؟؟؟

12 آبان 1393 توسط بانوی مینوی

پس از شهادت امام حسين عليه السّلام دشمنان غارتگر براى تاراج آنچه در خيمه‏ ها است هجوم آوردند، نخست به سراغ حسين عليه السّلام آمدند، اسحاق بن حوبه حضرمى، پيراهن آن حضرت را غارت كرد، آن را پوشيد، به بيمارى پيسى مبتلا شد و موهاى بدنش ريخت. روايت شده در پيراهن آن حضرت صد و ده و اندى پارگى بر اثر اصابت تير و شمشير و نيزه وجود داشت.

امام صادق عليه السّلام فرمود: «در بدن حسين عليه السّلام سى و سه جاى اصابت نيزه، و جاى سه و چهار ضربت شمشير بود.»

بحر بن كعب تيمى شلوار آن حضرت را به يغما برد، روايت شده او زمين گير شد، و هر دو پايش بى‏حركت ماند.

اخنس بن مرثد حضرمى، عمامه آن حضرت را ربود، به گفته بعضى جابر بن يزيد اودى (لعنه الله) عمامه آن حضرت را ربود، و آن را بر سرش گذاشت و ديوانه شد.

اسود بن خالد، نعلين آن حضرت را ربود.

بجدل بن سليم كلبى انگشترى امام حسين عليه السّلام را ربود، و در انگشت خود كرد، انگشتش قطع شد و با همان انگشتر جدا گرديد.

وقتى كه مختار روى كار آمد، او را دستگير كرد و دست و پاهايش را قطع كرد، و او را در همان حال كه در خون غوطه‏ ور بود رها نمود تا به هلاكت رسيد.

قيس بن اشعث، قطيفه آن حضرت را كه از جنس خزّ بود ربود، لعنت خدا بر او باد.

زره بتراء آن حضرت را عمر سعد (لعنه اللَّه) به يغما برد، هنگامى كه عمر سعد به دستور مختار، كشته شد، مختار آن زره را به قاتل او ابو عمره بخشيد.

جميع بن خلق اودى شمشير آن حضرت را تاراج كرد، و به قولى مردى از بنى تميم به نام اسود بن حنظله، آن را ربود.

و در روايت ابن سعد آمده: شمشير آن حضرت را فلاقس نهشلى ربود، از محمّد بن زكريا نقل شده كه گفت: آن شمشير پس از ربودن فلاقس، در اختيار دختر حبيب بن بديل قرار گرفت.

اين شمشير غارت شده، ذو الفقار حضرت على عليه السّلام نبود، زيرا ذو الفقار و امثال آن از گنجينه‏ هاى نبوّت و امامت است و در جاى خود محفوظ مى‏باشد، راويان حديث، اين مطالب را كه ذكر نموديم تصديق مى‏ كنند.
غم نامه كربلا / ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف، ص: 154

 2 نظر

مذاکره و مسالمت یا ...

11 آبان 1393 توسط بانوی مینوی

در سوره حج خداوند بزرگ می فرمایند:الَّذِينَ أُخْرِجُواْ مِن دِيَرِهِم بِغَيرْحَقّ‏ إِلَّا أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لهِّدمَتْ صَوَامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَ لَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزِيزٌ(حج40)

الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فىِ الْأَرْضِ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَوةَ وَ أَمَرُواْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْاْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ لِلَّهِ عَقِبَةُ الْأُمُورِ(41)

اقرار به توحيد و يگانگى خدا افتخار است نه گناه، اين اقرار چيزى نبود كه به مشركان حق دهد آنها را از خانه و زندگيشان بيرون كنند.

آرى اگر افراد با ايمان و غيور دست روى دست بگذارند و تماشاچى فعاليتهاى ويرانگرانه طاغوتها و مستكبران و افراد بى ايمان و ستمگر باشند و آنها ميدان را خالى ببينند اثرى از معابد و مراكز عبادت الهى نخواهند گذارد، چرا كه معبدها جاى بيدارى است، و محراب ميدان مبارزه و جنگ است، و مسجد در برابر خود كامگان سنگر است، و اصولا هر گونه دعوت به خدا پرستى بر ضد جبارانى است كه می ‏خواهند مردم همچون خدا آنها را بپرستند! و لذا اگر آنها فرصت پيدا كنند تمام اين مراكز را با خاك يكسان خواهند كرد.

مدافعان خط توحيد تصور نكنند در اين ميدان مبارزه حق و باطل، و در برابر انبوه عظيم دشمنان سر سخت تنها و بدون تكيه‏ گاهند.و از پرتو همين وعده الهى بود كه مدافعان راه خدا در ميدانهاى جنگ با دشمنان با اينكه در بسيارى از صحنه‏ ها از نظر نفرات و ساز و برگ جنگى در اقليت بودند بر آنها پيروز مى شدند، آن چنان پيروزى كه جز از طريق نصرت و يارى الهى قابل تفسير و توجيه نبود.

آنها هرگز پس از پيروزى، همچون خودكامگان و جباران، به عيش و نوش و لهو و لعب نمى‏ پردازند، و در غرور و مستى فرو نمى‏ روند، بلكه پيروزيها و موفقيتها را نردبانى براى ساختن خويش و جامعه قرار مى‏ دهند آنها پس از قدرت يافتن تبديل به يك طاغوت جديد نمى‏ شوند، ارتباطشان با خدا محكم و با خلق خدا نيز مستحكم است چرا كه” صلاة” (نماز) سمبل پيوند با خالق است، و” زكات” رمزى براى پيوند با خلق، و امر به معروف و نهى از منكر پايه‏ هاى اساسى ساختن يك جامعه سالم محسوب مى‏ شود و همين چهار صفت براى معرفى اين افراد كافى است‏.

اين نكته نيز قابل توجه است كه ويران كردن معابد و مساجد، تنها به اين نيست كه با وسائل تخريب به جان آنها بيفتند و آنها را در هم بكوبند، بلكه ممكن است از طرق غير مستقيم وارد شوند و آن قدر سرگرميهاى ناسالم فراهم سازند و يا تبليغات سوء كنند كه توده مردم را از معابد و مساجد، منحرف نمايند و به اين ترتيب آنها را عملا به ويرانه‏اى تبديل كنند.

بنا بر اين آنها كه مى‏گويند: چرا اسلام اجازه داده است كه مسلمانان با توسل به زور و نبرد مسلحانه، مقاصد خود را پيش ببرند؟ چرا با توسل به منطق هدفهاى اسلامى پياده نمى‏ شود؟ پاسخشان از آنچه در بالا گفتيم به خوبى روشن مى‏شود.

آيا در برابر ظالم بيدادگرى كه مردم را به جرم گفتن” لا اله الا اللَّه” از خانه و كاشانه‏شان آواره مى‏ سازد، و هستى آنها را تملك مى‏ كند و پايبند به هيچ قانون و منطقى نيست مى‏ توان با حرف حساب ايستاد؟!.آيا در برابر چنين ديوانگان بى منطق جز با زبان اسلحه مى‏ توان سخن گفت؟.

اين درست به اين مى‏ ماند كه بگويند چرا شما با اسرائيل غاصب بر سر يك‏ ميز نمى‏ نشينيد و مذاكره نمى‏ كنيد؟ همان اسرائيلى كه تمام قوانين بين‏ المللى و اخطارها و تصويبنامه ‏هاى سازمانهاى جهانى را كه مورد اتفاق تمام ملتها است، و تمام قوانين بشرى و دينى را زير پا گذاشته است، آيا چنين كسى منطق و مذاكره مى ‏فهمد؟! اسرائيلى كه هزاران هزار كودك بى گناه و پير زنان و پير مردان و حتى بيماران بيمارستانها در زير بمبهاى آتش‏زايش، قطعه قطعه شده و سوخته‏ اند، كسى است كه بايد از در منطق با او وارد شد؟

همچنين كسانى كه وجود يك معبد و مسجد را كه سبب آگاهى و حركت توده‏هاى مردم است مزاحم منافع نامشروع خود مى‏ بينند و به هر قيمتى بتوانند در هدم و محو آن مى‏ كوشند، اشخاصى هستند كه بايد از طرق مسالمت‏ آميز با آنها وارد بحث شد؟

در بعضى از روايات اسلامى آيات فوق به حضرت مهدى ع و يارانش، يا آل محمد ص به طور عموم تفسير شده است، چنان كه از حديثى از امام باقر ع مى‏ خوانيم كه در تفسير آيه” الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ‏ …” فرمود: اين آيه تا آخر از آن” آل محمد و مهدى و ياران او” است‏

يملكهم اللَّه مشارق الارض و مغاربها، و يظهر الدين، و يميت اللَّه به و باصحابه البدع و الباطل، كما امات الشقاة الحق، حتى لا يرى اين الظلم، و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر:

” خداوند شرق و غرب زمين را در سيطره حكومت آنها قرار مى ‏دهد، آئينش را آشكار مى‏ سازد، و به وسيله مهدى ع و يارانش، بدعت و باطل را نابود مى ‏كند آن چنان كه تبهكاران حق را نابود كرده بودند، و آن چنان مى ‏شود كه بر صفحه زمين، اثرى از ظلم ديده نمى‏ شود (چرا كه) آنها امر به معروف و نهى از منكر مى‏ كنند” «1»

در روضه كافى از آن جناب رسيده كه فرموده:” آيه در حق حسين (ع) جارى شد” «2»

باز در مجمع البيان در ذيل جمله‏” الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ …” از امام ابى جعفر (ع) روايت كرده كه فرمود: در باره مهاجرين نازل شده، ولى مصداق بارزش آل محمد (ع) هستند كه از وطن خود بيرون رانده شدند و همواره در ترس بودند «3».

بعد از پيغمبر امير المؤمنين را از مدينه بكوفه اخراج كردند مثل طلحه و زبير و عائشه و معاويه كه جنگ جمل و صفّين واقع شد، و مثل حضرت مجتبى را از كوفه خوارج از اصحابش خارج كردند بمدائن و بالاخره بمدينه، و مثل سيد الشهداء كه در مدينه تصميم قتل او را داشتند فرار كرد بمكّه در آنجا تصميم گرفتند ،فرار كرد بطرف كوفه كه يكى از اسامى او غريب الاوطان شد، و حضرت سجّاد را بشام بردند، موسى بن جعفر را ببصره و بغداد، حضرت رضا را بخراسان، حضرت جواد را ببغداد، حضرت هادى و عسكرى را بسامرّاء، و حضرت بقية اللَّه را بغيب تا زمان ظهور. و همچنين علماء شيعه را از مراكز آنها حتى عصر حاضر بزرگان علماء شيعه را از اعتاب عاليات اخراج كردند. «4»

(وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ‏). البته خداوند يارى مى ‏فرمايد هر كه دين خدا را يارى كند در هر عصر و زمانى حتّى بظهور حضرت بقية اللَّه انتقام از اعداء انبياء و ابناء انبياء و مقتول بكربلا خواهد كشيد:

«اين الطالب بذحول الانبياء و ابناءالانبياء، اين الطالب بدم المقتول بكربلا»

و آیه (42سوره حج) ” وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ‏ … فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ” اين آيه تسليت رسول خدا (ص) است.

طبق روایات سه آیه مذکور با واقعه کربلا و شهادت امام حسین و عرض تسلیت به محضر مبارک جدشان سازگاری دارد. و هدف های اصلی قیام حضرت را هم بیان می دارد ازجمله اینکه اسلام در معرض نابودی بودوبرپایی نماز و امر به معروف و نهی از منکرکه این اهداف با مذاکره و مسالمت به دست نمی آمد.

______________________________

1- تفسير على بن ابراهيم (مطابق نقل تفسير نور الثقلين جلد 3 صفحه 506).

2- روضه كافى.

3- مجمع البيان، ج 7، ص 87.

4- اطيب البيان في تفسير القرآن ج‏9 307 و 308

 1 نظر

زیارت کعبه دل ها

08 آبان 1393 توسط بانوی مینوی

آیت الله میرزا ابوالقاسم محمدی گلپایگانی

فرزند ایشان در شرح احوال ایشان نقل نمودند : که آیت الله در تمام زندگی به پشت بام می رفتند و حضرت امام حسین (ع) را زیارت می نمودند و گاهی در حالی که برف زیادی روی پشت بام بود ، ایشان می رفت و حضرت را زیارت می نمود و جالب آنکه نام همه فرزندان ذکور خویش را حسین گذاشت .

التماس دعا

 نظر دهید »

باز باران با محرم

07 آبان 1393 توسط بانوی مینوی

تفسیر آیه 29 سوره دخان به نظم( گریه عرش و فرش)

هيچ از آن ارض و سماء نگريست پس‏                       بر حسابى هيچشان نگرفت كس‏

يا بر ايشان كس بجز لعنت نكرد                               بعد از ايشان رحم و هم رحمت نكرد

بر خلاف انبيا و اوليا                                             كه بر ايشان خون گریند ارض و سماء

بر حسين ابن على بگريست عرش‏                           آمدند اندر تزلزل عرش و فرش‏

زانكه امرى بود قتلش بس عظيم‏                              شايد ار دلها بر او گردد دو نيم‏

هم بيحيى و ذكريا آسمان‏                                       گريه كرد آمد در اخبار آن چنان‏

ليك هرگز مي نگريد چشم كس‏                               بر ستمكارى شقيى پر هوس‏

مى‏ نبودند آن گروه از منظرين‏                              مهلت ايشان را نبود از رب دين‏

تفسیر صفی ،687

 1 نظر

باز باران با محرم

06 آبان 1393 توسط بانوی مینوی

گریه بر امام حسین گناه یا عبادت؟؟

با توجه به آیه 29 سوره دخان: فَمَا بَكَتْ عَلَيهمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كاَنُواْ مُنظَرِينَ.( نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين، و نه به هنگام نزول بلا به آنها مهلتى داده شد"!)

در این آیه خداوند خواسته است در كوچك كردن قوم فرعون سخت مبالغه كند، زيرا عرب هر گاه بخواهد از عظمت مصيبت زده سخن بگويد، مي گويد:آسمان و زمين در مرگ او گريستند، و يا ماه و خورشيد در مرگش تاريك شدند. كنايه از اين است كه اينان در زمين عمل صالحى نداشتند كه به آسمان بالا برده شود. (ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن   ؛ج‏22  ؛ 304)

از ابن عبّاس روايت شده كه از او درباره اين آيه پرسيده گفتند: آيا آسمان و زمين بر كسى مي گريند؟ در پاسخ گفت: آرى جايگاه‏ نمازش در زمين، و قسمتى از آسمان كه عملش از آنجا بالا مي رود بر او مي گريند). تفسير ابن عبّاس ص 308)

بعضى نيز گفته‏ اند: گريه آسمان و زمين يك گريه حقيقى است كه به صورت نوعى دگرگونى و سرخى مخصوص (علاوه بر سرخى هميشگى به هنگام طلوع و غروب) خودنمايى مى‏ كند.

چنان كه در روايتى  در مجمع البیان مى‏ خوانيم:

لما قتل الحسين بن على بن ابى طالب (ع) بكت السماء عليه و بكائها حمرة اطرافها:

“ هنگامى كه حسين بن على “علیه السلام"شهيد شد آسمان بر او گريه كرد، و گريه او سرخى مخصوصى بود كه در اطراف آسمان نمايان شد"!.

در روايت ديگرى از امام صادق ع مى‏ خوانيم:

بكت السماء على يحيى بن زكريا، و على الحسين بن على (عليهما السلام) اربعين صباحا، و لم تبك الا عليهما، قلت و ما بكائها قالت كانت تطلع حمراء و تغيب حمراء:

“آسمان بر يحيى بن زكريا (كه از سوى طاغوت زمان خود به طرز بسيار رقت‏بارى شهيد شد) و بر حسين بن على ع چهل روز گريه كرد، و بر ديگرى جز آن دو گريه نكرده است، راوى مى‏ گويد: سؤال كردم گريه آسمان چه بود؟ فرمود:

به هنگام طلوع و غروب سرخى مخصوصى در آسمان ظاهر مى‏ شد”.

اما در حديثى كه از پيامبر ص نقل شده مى‏ خوانيم:

ما من مؤمن الا و له باب يصعد منه عمله و باب ينزل منه رزقه فاذا مات بكيا عليه:

” هيچ مؤمنى نيست مگر اينكه درى در آسمان دارد كه عملش از آن بالا مى‏ رود، و درى كه روزيش از آن نازل مى‏ شود، هنگامى كه مى‏ ميرد اين دو در بر او گريه مى‏ كنند"! (مجمع البيان” جلد 9 صفحه 65)

آرى براى مرگ” تبهكاران"” نه چشم فلك گريان” ونه خاطر خورشيد پژمان” گشت آنها موجودات خبيثى بودند كه گويى هيچ ارتباطى با عالم هستى و جهان بشريت نداشته ‏اند، هنگامى كه اين بيگانگان از عالم طرد شدند كسى جاى خالى آنها را احساس نكرد، نه در صحنه زمين، نه بر پهنه آسمان، و نه در اعماق قلوب انسانها، و به همين دليل هيچكس قطره اشكى بر مرگ آنهافرو نريخت. تفسير نمونه   ج‏21   180

اما برای جای خالی پاک ترین و بهترین خلق خدا و نور جهان همه ی هستی گریست وخون گریه کرد .پس این آیه اشاره دارد به این که گریه بر ابا عبدالله نه تنها به گفته ی وهابی ها گناه نیست که عبادت است و دوم اینکه گریه ما برای مصیبت های عظیمی است که بر حضرت وارد شد نه به خاطر برد و باخت و…

بر پا شده حسینیه ی گریه ها بیا                                            بر روی چشم های پر از اشک ما بیا

شال عزای تو به عزایم نشانده است                                        وقت عزایمان شده صاحب عزا بیا

(یا صاحب الزمان ادرکنی )

 1 نظر

اعتراف به حقانیت یا نفرین؟؟

28 مهر 1393 توسط بانوی مینوی

چون همیشه، ایمانی راسخ در دریای نگاهت موج می‏زد.تمام فانوس‏ های هدایت را روشن کردی، دلیل و برهان قاطع برایشان آوردی، معجزه قرآن را به همه نمایاندی و حتی انجیل را بر صدق گفتارت گواه گرفتی؛ ولی نور هدایت، راه نفوذی در دل‏هایشان نیافت.
خدا بر ضمیر نهانشان آگاه بود و نیت‏ های ناپاکشان را می‏دید؛ پس وحی فرستاد که پیامبرم! «به آنانی که بعد از علم و دانشی که به تو رسیده، با تو ستیز می‏کنند بگو که فرزندان و زنان و نزدیکان خود را گرد آوریم و لعنت…»
روز مباهله فرا رسید. تلاطم مهیبِ شک و تردید، آرامش پوشالی قلب‏ هایشان را درهم کوبیده بود. آرزو می‏کردند تو را با گروهی از یاران و سربازانت ببینند تا اینکه با خاندان سراسر نورت به میدان مباهله قدم بگذاری.
ولی تو آمدی؛ با دنیایی که محو تماشای جمال و هیبت خاندان پاک و روحانی‏ ات شده بود. قلب زمان از استواری گام ‏های علی علیه ‏السلام به تپش افتاد و گل‏ های یاس، به تماشای فاطمه علیه السلام عطرافشان شدند. دست در دانه اهل آسمان، حسن علیه‏ السلام ، را در دستان مهربانت داشتی و جگرگوشه ‏ات حسین علیه‏ السلام را عاشقانه به سینه چسبانده بودی. زمین بر آسمان فخر می‏فروخت که بر پشت او گام می ‏نهید و آسمان از دیدن آن همه شکوه و وقار، به وجد آمده بود. باد، عظمت ایمانتان را در گوش هزار سرو آزاد نجوا کرد و یک دشت شقایق، شیفته پاکی نگاهتان شد… . و نجران، به حقانیت این خاندان، اعتراف کرد.

 

 3 نظر
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

بانوی مینوی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • نصایح خوبان
  • ماه رمضان
  • بازیهای رایانه ای
  • شهادت امام جعفر صادق
  • عیدغدیر
  • مباهله
  • محرم
    • محرم
  • هدف قیام امام حسین (ع) در آیات و روایات
    • گریه بر امام حسین(ع)
    • غارت وسایل امام حسین
  • کلیسای حافر
  • حماسه عاشورا- کارکرهای رسانه های اجتماعی در گسترش فرهنگ عاشورا
  • پژوهش
  • پیامبر اکرم "صلی الله علیه و آله"
  • مهدویت
  • عمومی
  • خزان العلم
  • نماز
  • شهدا-دفاع مقدس
  • میلاد و مدح ائمه
  • #شاگرد مکتب امام صادق
  • حضرت زهرا(س)
  • مشاوره تربیتی
  • خلاقیت وپرورش فرزند

Random photo

810 Hadis 637_3.jpg

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
مهدویت امام زمان (عج)
حدیث موضوعی
آیه قرآن تصادفی
دانشنامه عاشورا
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس